Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


جملات زیبا

به انسان بودنت شک کن اگر مستضعفی دیدی

 

ولی از نان امروزت به او چیزی نبخشیدی

 

 

به انسان بودنت شک کن اگر چادر به سر داری

 

ولی از زیر آن چادر به یک دیوانه خندیدی ...

 

 

به انسان بودنت شک کن اگر قاری قرآنی

 

ولی در درک آیاتش دچار شک و تردیدی

 

 

به انسان بودنت شک کن اگر گفتی خدا ترسی

 

ولی از ترس اموالت تمام شب نخوابیدی

 

 

به انسان بودنت شک کن اگر هر ساله در حجی

 

ولی از حال همنوعت سوالی هم نپرسیدی

 

 

به انسان بودنت شک کن اگر مرگ مرا دیدی

 

ولی قدر سری سوزن ز جای خود نجنبیدی

 

 

 

(مریم نیکوبخت)

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:36توسط فرشید ... | |

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:34توسط فرشید ... | |

صادق هدایت چه قشنگ گفت:                 

 

ﻧــــــﺎﺑﯿﻨﺎ ﻏﺼــــــــﻪ ﻧﺨــــــــــــﻮﺭ . . . . . . . ﺩﺭ ﺩﻧﯿـــــــــﺎ ﭼﯿــــــــﺰ ﻗﺸﻨﮕــــــــــﯽ ﺑــــــــﺮﺍﯼ ﺩﯾــــــﺪﻥ ﻭﺟـــــــــــﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭد ﻣـــــﺎ ﻫـــــــﻢ ﮐــﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿـــﻢ ﺧــــــــﻮﺩ ﺭﺍ ﺑــﻪ ﮐــــﻮﺭﯼ ﺯﺩﻩ ﺍﯾـــــﻢ ﺑـــــــــﺎﻭﺭ ﮐـــــــــــــــــــﻦ!!!

ﻣﺎﻫـــــــــــــﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺷﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ . .

ﮔـــــــــــــــﺮﮒ ﻫﺎ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻧﺸﺎﻥ . .

ﻋﻘــــــــــــــﺎﺏ ﻫﺎ ﺳﻘﻮﻃﺸﺎﻥ و انسانها درونشان...

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:34توسط فرشید ... | |

مذاکرات 1+1 ( من و خدا )

 

 

۱-خدایا . . . 

من لذت گناه را ترک میکنم، . . .

در مقابل تو تحریم لذت مناجات را از من بردار . . .

۲-خدایا . . .

من کسانی که تو دوستشان نداری را ترک میکنم

و درمقابل تو لذت با خود بودن را به من بده . . .

۳-خدایا . . . 

من پناهگاه شیطان را ترک میکنم . و تو در . . . مقابل پناهگاه امن خودت را به من بده. . . .

امروز . روز اول مذاکره است .!!!

خدایا . . .

برای شفاف سازی گام اول را من برمیدارم . و

سانتری فیوژهای گناه را که شیطان در وجودم برپا کرده . یکی یکی و با کمک تو از کار . می اندازم . . . 

هسته ی درونی ام را خودت غنی سازی کن . . .

در کنار این که معترفم . . .

 "و ما توفیقی الا بالله" 

در عین حال معتقدم . . .

 

 " آدم شدن حق مسلم ماست .""

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:33توسط فرشید ... | |

بخونیدزیباست

 

قطره عسلی بر زمین افتاد،مورچه ی کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود،پس برگشت و جرعه ای دیگر نوشید...باز عزم رفتن کرد،اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد،پس بر آن شد تا خود را در عسل بیاندازد تا هرچه بیشتر و بیشتر لذت ببرد...مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد...اما(افسوس)که نتوانست از آن خارج شود،پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت...در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد...بنجامین فرانکلین میگوید

دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!

پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد،و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک میشود...این هست حکایت دنیا

(( چه خوب گفته احمد شاملو))

من زندگی خودم را میکنم و

برایم مهم نیست چگونه قضاوت میشوم . 

چاقم,لاغرم,قد بلندم,کوتاه قدم,سفیدم,سبزه ام همه به خودم مربوط است 

 

مهم بودن یا نبودن رو فراموش کن

روزنامه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه است

زندگی کن به شيوه خودت

با قوانين خودت

با باورها و ايمان قلبی خودت

مردم دلشان می خواهد

موضوعی برای گفتگو داشته باشند

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:32توسط فرشید ... | |

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:32توسط فرشید ... | |

پروردگارا 

كمكم كن امروز را با عشق تو اغاز كنم

كمكم كن با ياد تو گام بردارم

كمكم كن با قلبى اكنده از مهر با ديگران رفتار كنم

كمكم كن با ذهنى خالى از افكار پليد تصميم گيرى كنم

كمكم كن براى امروز و فردا و فرداهاى ديگر به تو توكل كنم

كمكم كن تا براى ديگران سر منشاء خير باشم

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:30توسط فرشید ... | |

ﺯﺧﻢ ﺩﻭﺳﺖ !

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:29توسط فرشید ... | |

ﺁﯾﻨﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :ﭘــﯿــﺮ ﺷﺪﯼ

. . . ﻣــﻮﻫﺎﯼ ﻣﺸﮑﯽ ﺍﺕ ﺳﭙـﯿـﺪ ﺷﺪ

ﻋﯿﺒﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺁﯾﻨﻪ

ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻣﯿﮑﻨﻢ

 

 

 

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺟــﻮﺍﻥ ﻣﯿﺸﻮﻡ

ﺩﻟﻢ ﺑﺎ ﺑـﻐـﺾ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ:

 

 

 

 ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺭﻧﮓ ﮐﻨﯽ؟

. . . ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﺩﻟـــﮑــﻢ، ﮐﺪﺍﻡ ﺗــﮑــﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ

ﮐﻨﻢ

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:18توسط فرشید ... | |

ﺁﯾﻨﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :ﭘــﯿــﺮ ﺷﺪﯼ

. . . ﻣــﻮﻫﺎﯼ ﻣﺸﮑﯽ ﺍﺕ ﺳﭙـﯿـﺪ ﺷﺪ

ﻋﯿﺒﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺁﯾﻨﻪ

ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻣﯿﮑﻨﻢ

 

 

 

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺟــﻮﺍﻥ ﻣﯿﺸﻮﻡ

ﺩﻟﻢ ﺑﺎ ﺑـﻐـﺾ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ:

 

 

 

 ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺭﻧﮓ ﮐﻨﯽ؟

. . . ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﺩﻟـــﮑــﻢ، ﮐﺪﺍﻡ ﺗــﮑــﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ

ﮐﻨﻢ

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:18توسط فرشید ... | |

ﺁﯾﻨﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :ﭘــﯿــﺮ ﺷﺪﯼ

. . . ﻣــﻮﻫﺎﯼ ﻣﺸﮑﯽ ﺍﺕ ﺳﭙـﯿـﺪ ﺷﺪ

ﻋﯿﺒﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺁﯾﻨﻪ

ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻣﯿﮑﻨﻢ

 

 

 

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺟــﻮﺍﻥ ﻣﯿﺸﻮﻡ

ﺩﻟﻢ ﺑﺎ ﺑـﻐـﺾ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ:

 

 

 

 ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺭﻧﮓ ﮐﻨﯽ؟

. . . ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﺩﻟـــﮑــﻢ، ﮐﺪﺍﻡ ﺗــﮑــﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ

ﮐﻨﻢ

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:15توسط فرشید ... | |

➢╳ یڪے از بـــــدتـــــرین لحظــــــــــہ هاے

 

 زندگیــــــــــم

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:14توسط فرشید ... | |

ساعت زندگیت را

به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن !!!

یا خواب میمانی ...

یا عقب....

هیچ مدرسه ای بالاترازتجربه نیست ...

افسوس که...

     شهریه ای گران دارد.

                                  ...عمر...

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:13توسط فرشید ... | |

. چهار حکایت کوتاه

 

1- از کاسبی پرسیدند:

چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟ 

گفت:آن خدایی که فرشته مرگش

مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند

چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند

 

2- پسری با اخلاق و نیک سیرت اما فقیر به خواستگاری دختری می رود

پدر دختر گفت:

تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد پس من به تو دختر نمیدهم

پسری پولدار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود

پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر می گوید:

انشاءالله خدا او را هدایت میکند

دختر گفت:

پدرجان

مگر خدایی که هدایت میکند

با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟

 

3- از حاتم پرسیدند بخشنده تر از خود دیده ای

گفت:آری مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود

یکی را شب برایم ذبح کرد

از طعم جگرش تعریف کردم

صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم

کباب کرد

گفتند تو چه کردی؟

گفت:

پانصد گوسفند به او هدیه دادم

گفتند پس تو بخشنده تری

گفت نه چون او هر چه داشت به من داد اما من اندکی از آنچه داشتم به او

دادم

 

4- عارفی را گفتند : 

خداوند را چگونه میبینی؟!

گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد اما دستم را میگیرد...

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:11توسط فرشید ... | |

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ....

ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ ...

ﻣﻦ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ ....

ﭘﺲ ﺳﺎﮐﺖ ﻧﻤﯽ ﻧﺸﯿﻨﻢ !

ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﻫﻤﻪ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯿﻬﺎ ﻭ ﮐﺎﺳﺘﯽ ﻫﺎ

ﺷﺎﻫﮑﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩﻡ

ﻫﺴﺘﻢ .....

ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﻢ ......

ﻭﺑﺮﺍﯼ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ .......

ﭼﻮﻥ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﻢ ﺁﻧﺠﺎﺳﺖ ......

ﻭﻣﻦ ,ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻓﺮﺻﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:11توسط فرشید ... | |

هیچی به اندازه قدر نشناسی ادمهای ناسپاس دل منو نمیشکونه ....آدمهایی که خدمات صادقانه و خالصانه رو نمیبینن و خیلی راحت تحقیرت میکنن. ....نمیدونم تا کجا باید بی قیدوشرط عشق ورزید

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:10توسط فرشید ... | |

ﻋﺸﻖ ..…… .…………………… ؟؟؟؟؟؟؟

ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻢ …… ﻋـﺸـﻖ .…………… ؟؟؟

ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ...

ﻏﯿﺒﺘﻬﺎﯾﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﻣﺠﺎﺯﺵ ﺩﯾﺮﯾﺴﺖ ﮐﻪ

ﮔﺬﺷﺘﻪ ...

ﺍﺧﺮﺍﺟﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ !!!!

ﺑﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ

!…

ﻣﺸﻖ ﻫﺮ ﺷﺒﺘﺎﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ ؛

“ ﺟﺎﯼ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ … ”

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:5توسط فرشید ... | |

پایان یکـــ رابطهـ ،

 

فقط پایان یکـــ رابطهـ نیستـــــ ..

 

مُمکـــن اَستـــ پایان خیلـی چیزهـا بآشد..

 

پایان دوستــــ داشتن ،

 

پایان خوش بــــینی ،

 

پایان اعتــــمآد...

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:5توسط فرشید ... | |

چـند وقـتـیـست …

هــر چــه مـی گــردم …

هیــچ حرفــی بهتـــــر از

سکــوتـــــــــــ پیدا نمی کنم…

نگـاهـــم امــا…

گاهــی حرفــــــــــ می زنــد…

گاهــی فریــاد می کشـــد…

و من همیشـــــه به دنبــــال

کســـی میـگـردم …

کــه بفهمــد یکــــــ نگـــاه خستـــه …

چــه میـخـواهــد بـگـویـد …!

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت21:1توسط فرشید ... | |

آدمها "عــــادت" میکنند !!!

  به بودنها ؛

     خندیدن ها ،

       خوش گذراندن کنار فردی خاص

 

کافیست تعدادی ساعت برایشان خاطره ی خوب بسازی 

   عادت میکنند به تکرار این خاطرات کنارت ، به بودنــت

     گاه میگویند : " دوســـتت دارم "

       تو جــدی نـگــــیر!

 

آنها فقط عادت کرده اند

  جمله ای میگویند برای ماندنت!

    برای تکرار کردن آن خاطرات شیرین برایشان...

      همانطور که اگر بروی

        تنهایشان بگذاری

 

بعد از مدتی عادت میکنند

  به تنهایی ؛

    به خندیدن بـــی تو

      به ادامه دادن زندگی بدون حضورت

 

#آدمها-عادت-میکنند 

   همه ی دوستت دارم ها

      جــــدی نـــیست

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت20:59توسط فرشید ... | |

بهترین حس اینه که شب موقع اس ام اس بازی خوابت برده باشه ، صبح پاشی ببینی اس اومده خوابت برد قربونت برم ؟؟ خوب بخوابی ...

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت20:59توسط فرشید ... | |

امشب یک جمله ی تلخ مهمان من باش !

بگذار یادم نرود

 

که مرا در شبی رو به انتهای زمستان

 

به هیچ خدایی نسپردی و رفتی !

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت20:58توسط فرشید ... | |

ﺳــــﺮﺩ ﺷــــــــــﺪﻩ ﺍﻡ ...

ﺁﻧﻘــــــﺪﺭ ﮐـــــﻪ ﺍﺯ ﺩﻫـــــﺎﻥ

ﺩﻧــــــﯿﺎ ﺍﻓـــﺘــــــــﺎﺩﻩ ﺍﻡ !!....

ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺭﺯﻭﻯ ﺍﻣﺸﺐ ﻣﻦ،

ﻧﺪﻳﺪﻥ ﻓﺮﺩﺍﺳﺖ !...

ﺑﻌﻀــــــــﯽ ﺩﺭﺩﻫﺎ ﮔﻔﺘـــــﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﻓــــــﯿﻖ ...

ﻧــــــﮕﻮ ﻣﺤﺮﻡ ﻧــــــــِــﻤﯿﺪﺍﻧﻤﺖ !!!

ﻧـــــــــــَﻪ ....

ﺗــــــــﻮ ﻣَﺤﺮﻡ ﺗﺮﯾﻨـــــــــﯽ ﺑﺮ ﻣــــَﻦ ....

ﺍﻣــــــّــﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺩﺭﺩﻫﺎ ﮔﻔــــــﺘﻦ ﻧــــــَـﺪﺍﺭﺩ ....

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت20:58توسط فرشید ... | |

به سلامتی کسی که نمیشناستت اما...

نوشته هاتو میخونه تا از درونت باخبر بشه زیرش لایک میزنه نه واسه اینکه خوشش اومده 

واسه اینکه بهت بفهمونه تنها نیستی.

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت20:22توسط فرشید ... | |

 

بسلامتي اون زنداني ک به مادرش گفت قراره فردا براي چند روز از زندان ازاد بشم مادر میخوام فرار کنم ازین مملکت ...

گذشت سالها!نه زنگي زد نه ازش خبري اومد...!

مادرش تو دله خودش گفت حیف چند سال زحمتم ببین چند ساله یه خبري از ما نمیگیره...!!!

همون روزا ک مادر دل تنگ پسرش شده بود رفت پیش رییس زندان و گفت این مشخصات پسرمه ببین چند سال از زندان رفته یا نه؟!؟!

رییس زندان نگاهي به شناسنامش کرد و گفت این زنداني 7 سال پیش اعدام شده...!!!

مادرش بغض کرد و گفت شاید اشتباه میکنید...

 رییس زندان گفت نه مادر جان این تنها زنداني ک هیچوقت از یادم نمیره هیچکس نیومد جنازشو تحویل بگیره ماموراي شهرداري خاکش کردن ...!!!

 

سلامتي همه کسایي ک حاضرن بمیرن اما کسیو نارحت نکنن ...!!!

+نوشته شده در چهار شنبه 10 تير 1394برچسب:,ساعت20:19توسط فرشید ... | |

+نوشته شده در چهار شنبه 3 تير 1394برچسب:,ساعت16:7توسط فرشید ... | |