Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


جملات زیبا

چهار شمع به آرامی می سوختند. در محیط آرام و لطیف و بیصدا.

 اولی گفت:

من صلح هستم!

دیگر هیچکس نمی تواند مرا روشن نگهدارد معتقدم که بزودی خاموش خواهم شد. همین را گفت و شعله اش بسرعت کم شد و کاملا“ خاموش شد. 

دومی گفت:

من ایمان هستم!

اغلب مردم دیگر نیازی به بودن من حس نمی کنند از اینرو دیگر دلیلی ندارد بیش از این روشن بمانم

 نسیمی به آرامی وزید و آن را خاموش کرد.

 شمع سوم با اندوه گفت:

من عشق هستم!

من آنقدرقوی نیستم که بتوانم روشن بمانم.

مردم مرا کنارگذاشته اند و اهمیت مرا نمی دانند.

حتی فراموش کرده اند چگونه به نزدیکترین کسانشان عشق بورزند.

و بیش از این صبر نکرد و خاموش شد.

 ناگهان....

کودکی وارد اتاق شد و دید یک شمع بیشتر روشن نیست وباقی 

خاموشند.

”چرا شما هانمی سوزید؟

قرار بود شما تا آخردنیا روشن بمانید“

کودک این را گفت و شروع به گریه کردن.

 دراین حین شمع چهارم گفت:

”نترس تازمانیکه من روشنم ما می توانیم شمعهای دیگر راروشن کنیم.

"چون من امیدم"

کودک با چشمانی درخشان شمع امید را برداشت و با آن شمعهای دیگر را روشن کرد .

شعله های امیدهرگز نبایداز زندگیتان بیرون رود

به امید روزی که چراغ قلبت



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 15 مهر 1393برچسب:,ساعت12:31توسط فرشید ... | |