Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


جملات زیبا

وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو از خارج می شکند ،

یک زندگی به پایان می رسد.

 وقتی تخم مرغ به وسیله نیروئی از داخل می شکند ،

 یک زندگی آغاز می شود

 تغییرات بزرگ همیشه از داخل انسان آغاز می شود

+نوشته شده در چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:,ساعت18:54توسط فرشید ... | |

مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.

 اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.

 هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی دانی.

 یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.

 هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.

 از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.

 در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن.

 وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو: "برای چه می خواهید بدانید؟"

 هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.

 هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.

 وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای.

 راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.

 هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.

 شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.

 هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر .  به زودی زمانی خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد.

 چتری با رنگ روشن بخر. پیدا کردنش در میان چتر های مشکی آسان است و به روزهای غمگین بارانی شادی و نشاط می بخشد.

 وقتی کت و شلوار تیره به تن داری شیرینی شکری نخور.

 هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.

 وقتی در راه مسافرت، هنگام ناهار به شهری می رسی رستورانی را که در میدان شهر است انتخاب کن.

 در حمام آواز بخوان.

 در روز تولدت درختی بکار.

 طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.

 بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.

 فقط آن کتابهایی را امانت بده که از نداشتن شان ناراحت نمی شوی.

 ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن.

 هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند.

 هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد.

فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.

از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.

فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند

+نوشته شده در چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:,ساعت18:51توسط فرشید ... | |

به کسانی که پشت سرتان حرف

  میزنند

بی اعتنا باشید، آنها به همانجا

تعلق دارند

دقیقا " پشت سرتان

 

+نوشته شده در چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:,ساعت18:50توسط فرشید ... | |

به خیلی ها میگیم “ دوست ”

به هرکسی که بتوونیم باهاش بیشتر از یه سلام و یه حال و احوالپرسی ساده حرف بزنیم .

خیلی از این “دوست”ها ، دوست نیستن.

همکارن ، همکلاسین ، فامیل دورن ، همسایه ن ، یه آشنان

”دوست”  اونیه که باهاش رازهای مشترک داری.

اونیه که وقتی دلت گرفت اول از همه شمارهء اونو میگیری.

اونیه که برای قدم زدن انتخابش میکنی .

اونیه که جلوش لازم نیست به چیزی تظاهر کنی .

که اگه دلت گرفت بهش میگی “ دلم گریه میخواد ! ”

اونیه که دستت رو میگیره و میگه  “ میفهمم ” .

که نمیخواد براش توضیح واضح بدی .

اونیه که سر زده خراب میشی سرش.

نمیگی شاید آمادگی نداشته باشه.

چون مهم نیست.

نه برای اون نه برای تو .

حتی اگر خونه ش خیلی کثیف باشه.

یا سرش خیلی شلوغ باشه.

چون همیشه برای تو وقت داره.

دوست اونیه که همیشه برات گزینهء اوله.

اونیه که بهت سرکوفت نمیزنه.

تحقیرت نمیکنه. بهت نمیخنده

بقیه یا همکارن، یا همکلاسین، یا فامیل دورن، یا همسایه، یا یه آشنان

همهء اینا رو گفتم که بگم آدما عوض میشن

اما معیار دوستی عوض نمیشه.

برای همین یکی که تا دیروز برات “دوست” بود میشه یه خاطره یا یه همکلاسی قدیمی…

بعد اونی که سالها همکلاسی قدیمیت بود برات میشه “دوست

+نوشته شده در چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:,ساعت18:48توسط فرشید ... | |

 

هـر گـاه دیـدى خـداوند با وجود گناهان ، پیوسته به تو نعمت مى دهد ،

به هوش باش که آنها براى تو نوعى غافلگیرى و مرگ ناگهانى است. امام علـــــــی (ع

+نوشته شده در چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:,ساعت18:46توسط فرشید ... | |

 

وسط جبهه بهش گفتم بچه ! الان چه وقت نماز خواندنه ؟ 
 
گفت: از کجا معلوم دیگه وقت کنم .
وشروع کرد نماز خواندن
 
السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته را که گفت….  

یک خمپاره آمد و بردش … یادش گرامی باد

+نوشته شده در چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:,ساعت18:45توسط فرشید ... | |

 

سگی نزد شیر آمد و گفت با من کشتی بگیر
شیر سر باز زد .
سگ گفت : نزد تمام سگان خواهم گفت .
شیر از مقابله با من می هراسد
شیر گفت :
سرزنش سگان را خوشتر دارم از اینکه شیران مرا شماتت کنند
که با سگی کشتی گرفته ام !!!

+نوشته شده در چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:,ساعت18:44توسط فرشید ... | |

 

برایم مهم نیست از بیرون چگونه به نظر می آیم...

کسانی که درونم را می بینند برایم کافیند...

برای آن هایی که از روی ظاهرم قضاوت میکنند حرفی ندارم...

با خود می گویم بگذار همان بیرون بمانند

 

+نوشته شده در چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:,ساعت18:40توسط فرشید ... | |

هر چقدر هم که ضعیف باشی

 
 گاهی اوقات
 می توانی تکیه گاه باشی
 

+نوشته شده در چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:,ساعت18:10توسط فرشید ... | |

+نوشته شده در سه شنبه 14 مرداد 1393برچسب:,ساعت23:24توسط فرشید ... | |

ميدوني وقتي خدا داشت بدرقت ميکرد چي گفت؟

گفت:

 اين جايي که دارم ميفرستمت مردمي داره که ميشکننت نکنه غصه بخوري من باهاتم تنهات نميذارم ...تو کوله بارت عشق ميذارم تا بگذري...قلب ميذارم تا جا بدي...اشک ميذارم تا همراهيت کنه...

و مرگ ميذارم تا بدوني که برميگردي پيشم

+نوشته شده در سه شنبه 14 مرداد 1393برچسب:,ساعت9:22توسط فرشید ... | |

دوروز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است .

تقویمش پر شده بود و تنها دوروز خط نخورده باقی مانده بود .

 پریشان شده و آشفته وعصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد .

 داد زد وبیراه گفت خدا سکوت کرد . آسمان و زمین را به هم ریخت خدا

سکوت کرد . جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت . خدا سکوت کرد . به پرو

 پای فرشته و انسان پیچید خدا سکوت کرد کفرگفت و سجاده دور انداخت

 خدا سکوت کرد دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد و خدا را

 سکوتش را شکست و گفت عزیزم اما یکروز دیگر هم رفت . تمام روز را

 به بد وبیراه و جارو جنجال از دست دادی تنها یک روز دیگر باقی است بیا و

 لااقل این یک روز را زندگی کن . لابه لای هق هقش گفت : اما با یکروز ...

 چکار میتوان کرد ... خدا گفت : آنکس که لذت یکروز زیستن را تجربه کند

 گوئی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمیابد هزار سال هم

 به کارش نمی آید . و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و

 گفت حالا برو و زندگی کن . او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در

 گودی دستانش میدرخشید . اما ترسید حرکت کند میترسید راه برود

 میترسید زندگی  از لای انگشتانش بریزد . قدری ایستاد ... بعد با خودش

 گفت : وقتی فردائی ندارم نگه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد . بگذار

 این یک مشت زندگی را هم مصرف کنم آنوقت شروع بدویدن کرد .

 زندگی را به سرو رویش پاشید زندگی را نوشید و زندگی را بوئید و چنان به

 وجد آمد که دید میتواندپا روی خورشید بگذارد میتواند ... او در آن یکروز

 آسمانخراشی بنا نکرد زمینی را مالک نشد مقامی را بدست نیاورد اما در

 همان یکروز دست بر پوست درخت کشید روی چمن خوابید کفشدوزی را

 تماشا کرد سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهائیکه نمیشتناختنش

 سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد او در همان

 یکروز آشتی کرد و خندید و سبک شد لذت برد و سرشار شد و بخشید

 عاشق شد و عبور کرد و تمام شد .

 او در همان روز زندگی کرد اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند

  امروز او در گذشت کسی که هزار سال زیسته بود.

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 14 مرداد 1393برچسب:,ساعت9:16توسط فرشید ... | |

 

خدا از من پرسید: دوست داری با من مصاحبه كنی؟

پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید.

خدا لبخندی زد و پاسخ داد: زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری كه دوست داری از من بپرسی؟

من سؤال كردم: چه چیزی در آدم ها شما را بیشتر متعجب می‌كند؟

خدا جواب داد....

اینكه از دوران كودكی خود خسته می‌شوند و عجله دارند كه زودتر بزرگ شوند...و دوباره آرزوی این را دارند كه روزی بچه شوند.

اینكه سلامتی خود را به خاطر به دست آوردن پول از دست می‌دهند و سپس پول خود را خرج می‌كنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند.

اینكه با نگرانی به آینده فكر می‌كنند و حال خود را فراموش می‌كنند به گونه‌ای كه نه در حال و نه در آینده زندگی می‌كنند.

اینكه به گونه‌ای زندگی می‌كنند كه گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه‌ای می میرند كه گویی هرگز نه زیسته‌اند.

دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سكوت گذشت....

سپس من سؤال كردم: به عنوان پرودگار، دوست داری كه بندگانت چه درس هایی در زندگی بیاموزند؟

خدا پاسخ داد: اینكه یاد بگیرند نمی‌توانند كسی را وادار كنند تا بدانها عشق بورزد. تنها كاری كه می‌توانند انجام دهند این است كه اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.


ادامه مطلب...

+نوشته شده در سه شنبه 14 مرداد 1393برچسب:,ساعت8:55توسط فرشید ... | |

 

آنكه دستش را اينقدر محكم گرفته اي..

ديروز عاشق من بود..

دستانت را خسته نكن....

محكم يا آرام....

فردا تو هم تنهايی !

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 14 مرداد 1393برچسب:,ساعت8:54توسط فرشید ... | |

صفحه قبل 1 ... 18 19 20 21 22 ... 28 صفحه بعد